« نسل سوخته »
نه از دیروز ، نه از امروز ، میان راه گم گشتیم
خسته ایم ، از پا افتاده ایم ، از بس دور خود گشتیم
ما همان صید صیادان ، در یک بیابان در اند دشتیم
ما مسافر بی ساربان ، در یک راه بدون برگشتیم
ما همچون واژه ای غمگین ، در آهنگ شش و هشتیم
عین اعداد نا مأنوس اعشاری میان هفتیم و هشتیم
نه از دوران یارانه ، نه از دوران روغن و کشکیم
ما زاده دوران شیر خشکیم
ما مهمان ناخوانده یک جشنیم
ندادند می بنوشیم ولی مست و شپل هشتیم
ما در نقش زیبای یک قالی در حاشیه هستیم
نه از نخ ، نه از ابریشمیم ، پشمیم
ما نسل سوخته بعد از یک پنجاه و یک هفتیم