ادبی . هنری . علمی . فرهنگی . بجز سیاست

خوشحالم که وبلاگ من را مشاهده میکنید . یک توضیحی بدم اصلا با سیاست کاری ندارم

ادبی . هنری . علمی . فرهنگی . بجز سیاست

خوشحالم که وبلاگ من را مشاهده میکنید . یک توضیحی بدم اصلا با سیاست کاری ندارم

60 نکته مهم از بزرگان بشنوید

1-    بزرگترین عیب برای دنیا همین بس که بی‌وفاست. حضرت علی علیه‌السلام

 

2-      آرزو دارم روزی این حقیقت به واقعیت مبدل شود که همه‌ی انسان‌ها برابرند. مارتین لوتر‌کینگ

 

3-     بهتر است روی پای خود بمیری تا روی زانو‌هایت زندگی کنی. رودی

 

4-    بر روی زمین چیزی بزرگتر از انسان نیست و در انسان چیزی بزرگتر از فکر او. همیلتون

 

5-    عمر آنقدر کوتاه است که نمی‌ارزد آدم حقیر و کوچک بماند. دیزرائیل

 

6-    چیزی ساده تر از بزرگی نیست آری ساده بودن همانا بزرگ بودن است. امرسون

 

7-    به نتیجه رسیدن امور مهم، اغلب به انجام یافتن یا نیافتن امری به ظاهر کوچک بستگی دارد. چاردینی

 

8-    آنکه خود را به امور کوچک سرگرم می‌کند چه بسا که توانایی کارهای بزرگ را ندارد. لاروشفوکو

 

9-    اگر طالب زندگی سالم و بالندگی می باشیم باید به حقیقت عشق بورزیم. اسکات پک

 

10-زندگی بسیار مسحور کننده است فقط باید با عینک مناسبی به آن نگریست. دوما

 

11-دوست داشتن انسان‌ها به معنای دوست داشتن خود به اندازه ی دیگری است. اسکات پک

12-عشق یعنی اراده به توسعه خود با دیگری در جهت ارتقای رشد دومی. اسکات پک

13-ما دیگران را فقط تا آن قسمت از جاده که خود پیموده‌ایم می‌توانیم هدایت کنیم. اسکات پک

14-جهان هر کس به اندازه ی وسعت فکر اوست. محمد حجازی

15-هنر، کلید فهم زندگی است. اسکار وایله

16-تغییر دهندگان اثر گذار در جهان کسانی هستند که بر خلاف جریان شنا می‌کنند. والترنیس

17-اگر زیبایی را آواز سر دهی، حتی در تنهایی بیابان، گوش شنوا خواهی یافت. خلیل جبران

18-روند رشد، پیچیده و پر زحمت است و در درازای عمر ادامه دارد. اسکات پک

19-در جستجوی نور باش، نور را می‌یابی. آرنت

20-برای آنکه کاری امکان‌پذیر گردد دیدگان دیگری لازم است، دیدگانی نو. یونک

21-شب آنگاه زیباست که نور را باور داشته باشیم. دوروستان


22-آدمی ساخته‌ی افکار خویش است فردا همان خواهد شد که امروز می‌اندیشیده است. مترلینگ

23-اگر دریچه های ادراک را شسته بودند، انسان همه‌ چیز را همان گونه که هست می‌دید: بی‌انتها. بلیک

24-برده یک ارباب دارد اما جاه‌طلب به تعداد افرادی که به او کمک می‌کنند. بردیر فرانسوی

25-هیچ وقت به گمان اینکه وقت دارید ننشینید زیرا در عمل خواهید دید که همیشه وقت کم و کوتاه است. فرانکلین

26-نباید از خسته بودن خود شرمنده باشی بلکه فقط باید سعی کنی خسته آور نباشی. هیلزهام

27-هر قدر به طبیعت نزدیک شوی، زندگانی شایسته تری را پیدا می‌کنی. نیما یوشیج

28-اگر زمانی دراز به اعماق نگاه کنی آنگاه اعماق هم به درون تو نظر می‌اندازند. نیچه

29-زیبائی در فرا رفتن از روزمره‌گی‌هاست. ورنر هفته

30-برای کسی که شگفت‌زده‌ی خود نیست معجزه‌ای وجود ندارد. اشنباخ

31-تفکر در باب خوشبختی، عشق، آزادی، عدالت، خوبی و بدی، تفکر درباره‌ی پرسش‌هایی است که بنیاد هستی ما را دگرگون می‌کند. ادگارمون
 

32-"عقلانیت باز" آن عقلانیتی است که فراموش نمی‌کند که "یکی" در "چند" است و "چند" در "یکی". ادگارمون

33-آرامش، زن دل‌انگیزی است که در نزدیکی دانایی منزل دارد. اپیکارموس

34-هیچ چیز در زیر خورشید زیباتر از بودن در زیر خورشید نیست. باخ‌من

35-تنها آرامش و سکوت سرچشمه‌ی نیروی لایزال است. داستایوفسکی

36- خداوندا مرا از کسانی قرار دِه که دنیاشان را برای دینشان میفروشند نه دینشان را برای دنیاشان. دکتر علی شریعتی

37-علت هر شکستی، عمل کردن بدون فکر است. الکس‌مکنزی

38-من تنها یک چیز می‌دانم و آن اینکه هیچ نمی‌دانم. سقراط

39-دانستن کافی نیست، باید به دانسته ی خود عمل کنید. ناپلئون هیل

40-تمام محبتت را به پای دوستت بریز نه تمام اعتمادت را. حضرت علی علیه‌السلام

41-خداوند، روی خطوط کج و معوج، راست و مستقیم می‌نویسد. برزیلی

42-تکامل و حرکت، مبنا و پیش فرض کل وجود است. انگلس

43-کسی که دارای عزمی راسخ است، جهان را مطابق میل خویش عوض می کند. گوته

44-بهتر است ثروتمند زندگی کنیم تا اینکه ثروتمند بمیریم. جانسون

45-اگر می‌بینی کسی به روی تو لبخند نمی‌زند علت را در لبان فرو بسته ی خود جستجو کن. دیل کارنگی

46-شیرینی یکبار پیروزی به تلخی صد بار شکست می‌ارزد. سقراط

47-قطعاً خاک و کود لازم است تا گل سرخ بروید. اما گل سرخ نه خاک است و نه کود پونگ

48-ضعیف‌الاراده کسی است که با هر شکستی بینش او نیز عوض شود. ادگار‌ آلن‌پو

49-لحظه ای که به کمال رسیدم و منور شدم، تمام هستی کامل و منور شد. بودا

50-انسان باید از هر حیث چه ظاهر و چه باطن، زیبا و آراسته باشد. آنتوان چخوف

51-برای اداره کردن خویش، از سرت استفاده کن و برای اداره کردن دیگران، از قلبت. دالایی لاما

52-تمام افکار خود را روی کاری که دارید انجام می دهید متمرکز کنید. پرتوهای خورشید تا متمرکز نشوند نمی سوزانند. گراهام بل

53-اگر جانت در خطر بود بجای پنهان شدن بکوش همگان را از گرفتاری خویش آگاه سازی. ارد بزرگ

54-اگر در اولین قدم، موفقیت نصیب ما می شد، سعی و عمل دیگر معنی نداشت. موریس مترلینگ

55-ما ندرتاً دربارۀ آنچه که داریم فکر می کنیم، درحالیکه پیوسته در اندیشۀ چیزهایی هستیم که نداریم. شوپنهاور

56-آنکه می تواند، انجام می دهد، آنکه نمی تواند انتقاد می کند. جرج برنارد شاو

57-لحظه ها را گذراندیم که به خوشبختی برسیم؛ غافل از آنکه لحظه ها همان خوشبختی بودند. دکتر علی شریعتی

58-بیشترین تأثیر افراد خوب زمانى احساس مى شود که از میان ما رفته باشند. امرسون

59-از دیروز بیاموز. برای امروز زندگی کن و امید به فردا داشته باش. آلبرت انیشتن

60-پیروزی آن نیست که هرگز زمین نخوری، آنست که بعد از هر زمین خوردنی برخیزی. مهاتما گاندی

معانی نامهای ایرانی

 [ویرایش] آ

آبان : نام ایزد نگهبان در کیش زردشت

آرتمن:نام فرزند داریوش و برادر بزرگ خشایارشا.

آبان دخت : دخترآبان ، نام زن داریوش سوم

آبتین : نام پدر فریدون پادشاه پیشدادی

آتوسا : قدرت و توانمندی - دختر کورش و همسر داریوش اول

آفر : آتش - ماه نهم سال شمسی

آفره دخت : دختر آتش - دختری که در ماه آذر به دنیا آمده‌است .

آذرنوش‌: شیرین و دل انگیز

آذین : زیور، طاق نصرة‌، تزئین ، آرایش

آراه : نام فرشته موکل روز ٢١ ازماه پنجم درآئین زردشت

آرزو : کام ، مراد ، معشوق ، امید

آرش: درخشان ، آفتاب ، جد بزرگ اشکانیان - پهلوان کمانگیر ایرانی در لشگرمنوچهر

آرشام : بسیار قوی - پدر بزرگ داریوش هخامنشی، نیرومند

آرمان : آرزو - خواهش - امید

آرمین : آرام گرفتن - دلیر - جنگجو- پسر کیقباد پادشاه پیشدادی

آرمیتا: آرامش یافته ، کلمه‌ای زردشتی است

آریا فر: دارنده شکوه آریائی

آریا : آزاده نجیب - یکی از پادشاهان ماد - مهم‌ترین نژاد هند و اروپائی

آریا مهر : دارنده مهر ایران - از سرداران داریوش سوم

آرین : سفید پوست آریائی

آزاده : دلیر و بی باک ، ره

آزرم : شرم ، مهر ، محبت ، عشق

آزرمدخت : یکی از ملکه‌های ساسانی , دختر همیشه جوان

آزیتا : آزاده

آناهیتا : الهه آب

آنیسا: به معنی مانند عشق، ایرانی، نام دختر

آونگ : شبنم - نام کردی

آهو: شاهد ، معشوق، یکی از همسران فتحعلی شاه قاجار

آیدا : شاد، ماه - نام تذکمنب

آیسان : شبیه ماه

آوان: نام کوهستانی در کردستان، نام کردی، دختر

آله : دختر مو بور، ( تلفظ با تشدید ل)، نام کردی، دختر

آلا: بیرق، پرچم،( تلفظ با تشدید ل)، نام کردی، دختر و پسر

آلان: نام کوهستانی در کردستان،( تلفظ با تشدید ل)، نام کردی، دختر

آونگ: شبنم، آونگ در زبان کردی (متفاوت با آونگ در زبان فارسی و یکسان از لحاظ املایی)، نام کردی، دختر

آگرین: آتشین، نام یک کوهستان در کردستان، نام کردی، دختر

آسو: افق، نام کردی، ، پسر

آکار: ؟؟،نام کردی، ، پسر

آکام: سرانجام، نام کردی، ، پسر

آکو: قله کوه، نام کردی، ، پسر

آمانج: هدف، نام کردی، ، پسر

آوات: امید و آرزو،نام کردی، ، دختر و پسر

آرتین: پاک و مقدس ، نام کردی، ، پسر

آزا: دلاور، همریشه با آزاد، نام کردی، ، پسر

آیلین : هاله ماه

[ویرایش] الف

اتابک : پدر بزرگ ، مربی کودکان و شاهزادگان - نام ترکی

اتسز : لاغر و استخوانی - از پادشاهان خوارزم

اختر : ستاره ، علم ، درفش

ارد : خیر وبرکت ، فرشته نگهبان ثروت - نام چند تن از پادشاهان اشکانی

ارد شیر : شیر زیبا - اردشیر بابکان بنیانگذار سلسله ساسانیان

اردوان : نام پادشاهان معروف اشکانی

اردلان : (مرکب از: ارد درستی و راستی و پارسائی + لان مزید موخر) - اسم طایفه‌ای از ایلات کرد ایران که در سنندج مسکن دارند. اهالی آن از دیگر طوایف بحسن خلق و جلادت امتیاز دارند.

ارژن : درختی با چوب بسیار سخت و محکم - نام کردی

ارژنگ : آرایش - کتاب مانی نقاش - دیوی که رستم در هفتخوان اورا کشت

ارسلان : شیر، دلیر و شجاع - نام پادشاه سلجوقی

ارغوان : نام درختی با گل و شکوفه‌های سرخ رنگ

ارمغان : هدیه ، تحقه ، سوغات

ارنواز: نوازش شده اهورا - دختر جمشید شاه پیشدادی

اروانه : نام گلی کوهی است - نامی کردی

استدیریکا : مرد دانشمند

استر : ستاره - برادرزاده مردخای و زن خشایارشا

اسرین: اشک (زلال)، نام کردی / اورامی/ هورامانی/ ، دختر

اسفندیار : پاک آفریده شده - پسر گشتاسب که بدست رستم کشته شد

اشکان : منسوب به اشک - بنیانگذار سلطنت پارته،همانند اشک (پاک و زلال)

اشکبوس : پهلوان کوشانی که به کمک افراسیاب آمد، اما به دست رستم کشته شد

افسانه : داستان ، سرگذشت ، حکایت گذشتگان

افسون : سحر و جادو ، حیله و تزویر

افشین : با همت - سردار ایرانی که بابک خرمدین را دستگیر کرد.

امید : انتظار ، آرزو

انوش (‌ آنوشا ) : استوار و جاوید - دخترمهرداد ششم

انوشروان : دارنده لوح جاویدان - لفب خسرو اول پادشاه ساسانی

اورنگ : عقل و کیاست ، تخت پادشاهی

اوژن : شکست دهنده ، دشمن برانداز

اوستا : نام کتاب آسمانی زردشت

اهورا : صاحب ، فرمانروای دان

ایاز : بزرگ و پاینده - نام غلام ترک سلطان محمود غزنوی

ایده: فکر نو

ایران : محل زندگی آریائیه

ایراندخت : دختر ایران

ایرج : یاری دهنده آریائیها - پسرفریدون ، پادشاه و پهلوان ایرانی

ایزدیار : کسی که خداوند یار اوست

[ویرایش] ب

بابک : جد اردشیر ، پسر ساسان

باپوک : کولاک ، نامی کردی

باربد : پرده دار ، موسیقی دان و نوازنده دربار خسرو پرویز

بارمان : لایق - نام سردار افراسیاب

بامداد : پگاه ، سپیده دم - نام پدر مزدک

بامشاد : کسی که در سحرگاهان شاد است - نوازنده مشهور دربار ساسانیان

بانو : خانم ، ملکه ، لقب آناهیتا الهه نگهبان آب

بختیار : خوشبخت ، خوش اقبال - استاد رودکی در موسیقی

برانوش : مهندس رومی که پل شوشتر را در زمان شاپور ساسانی

بردیا : پسر کورش بزرگ و برادر کمبوجیه

برزو : بلند قامت - پسر سهراب و نوه رستم دستان

برزویه : طبیب مشهور انوشیروان و مترجم کلیله ودمنه از هندی به پهلوی

برزین : بلند و تنومند - ازپهلوانان ایران - نام پسر گرشاسب

برمک : از وزیران ساسانی - نام اجداد و نگهبانان آتشکده بلخ

بزرگمهر : خورشید بزرگ - نام وزیر دانشمند انوشروان ساسانی

بکتاش : بزرگ ایل و طایفه - نامی ترکی

بنفشه : گلی رنگارنگ و زینتی با عمر نسبتاً طولانی

بوژان : رشد کرده - نامی کردی

بویان : خوشبو - مامی کردی

بهادر : شجاع و دلاور - نامی ترکی

بهار : شکوفه و گل - سه ماه اول سال شمسی

بهارک : بهار کوچولو

بهاره : بهاری

بهتاش : خوب ومانند

بهداد : نیک آفریده شده - در کمال عدل وداد

بهرام : پیروز ، ایزد پیروزی درآئین زردشت ، لقب برخی از پادشاهان ساسانی

بهدیس : خوش رنگ ، خوشگل

بهدخت : دختر خوب و نیکو

بهرخ : زیبا چهره ، قشنگ

بهرنگ : خوش رنگ

بهروز : خوشبخت ، نیکبخت

بهزاد : نیک نژاد - مینیاتوریست مشهور صفویان - نام اسب سیاوش

بهشاد : خوشحال وشاد

بهمن : نیک اندیش - برف انبوه که از کوه فرو ریزد - جانشین اسفندیار

بهناز : خوش ناز و ادا - با ناز و کرشمه

بهنام : نیک نام

بهنود : سلامت ، عافیت

بهنوش : کسی که نیک مینوشد

بیان :صبحگاه

بیتا : بی همتا ، بی مانند

بیژن : ترانه خوان ، جنگجو - پسر گیو و دلداده منیژه

بتین: آتشین ، نام کردی ، پسر

[ویرایش] پ

پارمیدا: مترادف : پارمیس ، پر دانش و دانا،پر مهر و پرعهدوپیمان،بهشت کوچک ،دختر باران(عروس باران)

پارسا : پاکدامن ، زاهد

پاکان : پاکها - نامی کردی

پاکتن : نیکو چهر پاکیزه تن

پاکدخت : دختر پاک

پانته آ : زن زیبای شوشی.همسر آرتاداس که مادها او را به کورش هدیه کردند امانپذیرفت

پدرام : آراسته ، نیکو ، شاد

پرتو : روشن ، تابش

پرشنگ : تابش ، آتشپاره

پرتو : روشن ، تابش ، فروغ

پوروچیستا : دختر دانا - نام دختر کوچک زرتشت گرامی و همسر جاماسپ

پرستو : پرنده مهاجر

پرویز : پیروز - لقب خسرو دوم ، پادشاه ساسانی

پردیس : بهشت ، باغ و بستان

پرهام : ازاشخاص بسیار ثروتمند در زمان بهرام گور ، فارسی اسم ابراهیم،پرهام رئوفی

پژمان : افسرده ، غمگین

پژوا : بیم و هراس

پژواک: انعکاس صدا، طنین

پرنیا : پارچه حریر

پشنگ : میله آهنی - نام پدرافراسیاب

پروانه : حشره‌ای زیبا که خود را به شعله می‌زند

پرسام:پهلوان.مانند سام

پروین : ثریا ، ستارگان کوچک نزدیک به هم

پری : فرشته ، جن ، همزاد

پریچهر : زیبا روی - نام همسر جمشید شاه

پریدخت : دختر پری ، همسر سام نریمان و مادر زال

پریسا : همچون پری = پری افسای.افسون کننده حور و پری

پرناز: پری ناز دار

پریوش : پری روی ، فرشته روی

پریا : کبوتر بال شکسته‌ای که به دنبال آشیانه می‌گردد.

پوپک : هدهد

پوران : جانشین ، یادگار

پوراندخت : نام دختر خسروپرویز

پوریا : پهلوان محمد خوارزمی ملقب به پوریای ولی و برگرفته از نام قدیمی پوربای (پور=پسر و بای=مرد بزرگ یا رئیس) که به شکل امروزی آن، پوریا تغییر کرده و به معنی پسر مرد بزرگ یا پسر رئیس می‌باشد.

پولاد : آهن سخت و کوبیده ، نام پهلوان ایرانی زمان کیقباد

پویا : سرشار از زندگی

پویان : رونده و دونده - جستجو کننده - دکتر امیر پرویز پویان، رهبر نهضت سیاهکل

پونه : گیاهی خوش عطر و بو که در کنار جویها می‌روید.

پیام : الهام ، وحی ، پیغام

پیروز: کامیاب ، فاتح ، نام چند نفر از پادشاهان ساسانی

پیمان : عهد ، قول وقرار - عنوان اسامی مردان در فارسی دری

پرسام:پهلوان.مانند سام

[ویرایش] ت

تابان : تابنده ، منور

تاباندخت : دختر تابناک

تاجی : تاجدار ، نام و عنوانی در فارسی دری

تارا : یک دسته ستاره، تور قرمز رنگی که عروس بر سر دارد(کردی)،الهه محافظ و نگهدارنده (هند و اروپایی)، مدینه فاضله ( ایرلندی )،

تاویار : آتشبان - نامی کردی

ترانه : زیبا و صاحب جمال ، سرود ، نغمه

تناز : نازنین ، با ناز و کرشمه - نامی کردی

توران : نام دختر خسروپرویز - سرزمین تور

توراندخت : دختری از توران

تورج : دلاور ، یکی از سه پسر فریدون شاه

تورنگ : خروس صحرایی ، قرقاول

توفان : باد سخت

توژال : برف اندک - نامی کردی

تیر داد : داده تیر ، اشک دوم پادشاه اشکانی

تینا : گل ، نامی کردی

تینو : تشنه ، نامی کردی

[ویرایش] ج

جابان : سردار ایرانی یزدگرد

جامین : اسم یکی از قهرمانان ایران زمین ، نامی کردی

جاماسب : وزیر گشتاسب که با دختر زرتشت ازدواج کرد

جاوید : پایدار ، همیشگی

جریره : نام دختر پیران ویسه که همسر سیاوش شد.

جمشید : پسر طهمورث چهارمین پادشاه پیشدادی

جوان : برنا ، دلیر ، شاداب

جویا : جوینده - پهلوان مازندرانی بود که بدست رستم کشته شد.

جهان : دنیا ، عالم ، گیتی ، کیهان

جهانبخت : شانس و اقبال جهان

جهانبخش : بخشنده جهان

جهاندار : نگهبان جهان

جهانشاه : شاه جهان - نام یکی از امپراتوران مغول

جهانگیر : فاتح جهان - نام پسر رستم

جهان بانو : بانوی جهان ، ملکه جهان

جهاندخت : دختر گیتی

جهان ناز : مایه فخر عالم

جیران : آهو ، نامی ترکی

[ویرایش] چ

چابک : زرنگ ، چالاک

چالاک : سریع و زبردست

چاوش : پیشرو و پیش قراول کاروان

چترا : دوازدهمین پادشاه سلسله ماد

چوبین : کنیه و لقب بهرام چوبین سردار انوشیروان

چهرزاد : نام دختر بهمن است که سی سال پادشاهی کرد

[ویرایش] خ

خاتون : خانم ، کدبانو ، نامی ترکی

خاوردخت : دختر مشرق زمین

خداداد : خدا داده

خدایار : دوست خدا - فرمانروای بخارا بوده‌است

خرداد به : خورشید داد - یکی از جغرافیدانهای معروف اسلامی

خرم : شاد و خندان - پهلوان خرم از عهد شاه شجاع است

خرمدخت : دختر شاد و خندان

خسرو : مشهور ، نیک نام - لقب چند تن از پادشاهان ساسانی

خشایار : قهرمان ، نیرومند - نام پسر داریوش هخامنشی

خورشید : درخشنده آفتاب - معشوقه جمشید درداستان جمشید و خورشید

[ویرایش] د

دادمهر : عدالت دوست ، نام استاندار پارسی طبرستان

دارا : مالدار، ثروتمند ، از نامهای خداوند

داراب : نام پسر بهمن پادشاه کیانی

داریا : دارنده ، ازنامهایی که در اوستا آمده‌است

داریوش : نگهبان نیکی - فرزند ویشتاسب از شاهان بزرگ هخامنشی

دانوش : از اسمهائی که در کتاب وامق و عذرا آمده‌است

دامون : نام اصیل ایرانی - جایی که هرگز آفتاب ندیده انبوه از جنگل

داور: حاکم عادل ، قاضی

دایان : ماما ، نامی کردی

دریا : بحر ، نام فرزند علاالدین عماد شاه

دل آرا : محبوب و معشوق

دل آویز : دلچسب ، دلکش ، آویزه دل

دلارام : مایه آرامش دل / معشوقه بهرام گور

دل انگیز : گوارا ، مطلوب

دلبر : برنده دل ، یار و معشوق

دلبند : عزیز و گرامی

دلربا : رباینده دل ، محبوب

دلشاد : شادمان و خوشحال

دلکش : جذب کننده دل ، دلربا ، دلپذیر

دلناز : آنکه قلب و دلش ناز است

دلنواز : مهربان ، مشفق

دورشاسب : نام جد پنجم گرشاسب ، دور از اسب پادشاه

دنیا : عالم و گیتی

دیااکو: اولین پادشاه مادها در قرن هفتم پیش از میلاد

دیانوش : دزد دریائی در داستان وامق و عذر

دیبا : پارجه ابریشمی رنگی ، روی زیب

دیبا دخت : دختر زیبا ، دختری همچون پرنیان

[ویرایش] ر

رابو : نام گلی بهاری - نامی کردی است

رابین : مشاور ، متعمد - نامی کردی است

رادبانو : بانوی بخشنده و جوانمرد

رادمان ( رادمن ) : نام سپهسالار خسرو پرویز ساسانی

رازبان : راز دار - عنوان مردان بزرگ در پارسی دری

راژانه : رازیانه - نامی کردی برای دختران

راسا : هموارو صاف - نامی کردی

راشین:سبز و خرم- نامی کردی برای دختران

رامتین : آرامش تن - موسیقی دان عهد ساسانیان

رامش : فراغت ، آسودگی ، راحتی ، نام هیربد زردشتی

رامشگر : خواننده و نوازنده ، خنیاگر

رامونا : نگهبان عاقل

رامیار : چوپان و گوسفند چران

رامیلا : خدای بزرگ ، نامی آشوری است

رامین : معشوقه ویس ، نام یکی از سرداران ایران

راویار : شکارچی - نامی کردی

راهیل:کوچ کننده

رایحه:بوی خوش

رزیتا :مانند گل رز

رژینا : مانند روز - نامی کردی

رخپاک : دارای چهره پاک

رخسار : چهره ، سیم

رخشانه : منسوب به رخش

رخشنده : تابان ، کنایه از خورشید است

رزمیار : رزمنده ، مبارز

رستم : تنومند و قوی اندام ، جهان پهلوان ایرانی و قهرمان بزرگ شاهنامه

رکسانا : نورانی ، روشن

روبینا : یاقوت سرخ

رودابه : فرزند تابان ، زن پسرزا ، نام قلعه‌ای در غرب ایران

روزبه : خوشبخت : بهروز، از موبدان بهرام گور ساسانی

روجا : درخشان ترین ستاره شب ، آخرین ستاره که تا سپیده صبح میدرخشد. نام دختر و از نام‌های مازندرانی

روشنک : مشعل دار ، همچنین نام دارویی گیاهی است

روناک : روشن

روماک : صادق ، منظم ، صاف و تمیز ، محکم ، نام پسر و از نام‌های مازندرانی

رهام : نام پسر گودرز

رهی : راهی شده ، روان ، مسافر

ریبار : رهگذر ، نامی کردی

راسپینا : پائیز ، لغت زند و پازند

روژان: خورشید، روز، نام کردی، دختر

روژانو: روز نو، نام کردی، دختر

[ویرایش] ز

زادبخت : خوشبخت ، خوش اقبال

زاد به : بهزاد ، نیک زاده شده

زاد چهر : دارای نژاد پاک و اصیل

زاد فر : زاده روشنی

زال : فرزند سپید موی سام نریمان و پدر رستم قهرمان ملی ایرانیان

زادماسب : برادر شاپور ساسانی ، نام یکی از قضات ساسانی

زاوا : داماد ، نامی کردی

زردشت : صاحب شتر زرد و زرین ، پیامبر ایران باستان

زرنگار : طلا کوب ، زرین

زری : طلائی ، زربفت

زرین : طلائی رنگ ، منصوب به زر

زرینه : آنچه منسوب به زر است

زلیخا : لغزنده - زن فرعون که عاشق یوسف شد

زمانه : روزگار ، دهر

زونا : گیاهی با گل کبود رنگ ، نامی کردی

زیبا : خوشگل ، قشنگ ، خوب ونیکو

زیبار : قبیله‌ای از کردها ، نامی کردی

زیما : زمین ، لغت اوستائی

زینو : زنده ، پابرجا - نامی کردی

[ویرایش] ژ

ژاله : شبنم ، قطره

ژالان : گلهای دارای قطره و شبنم - نامی کردی

ژیار : زندگی ، زندگی شهری - نامی کردی

ژیان: زندگی، نام دختر و پسر، کردی

ژینا : زندگی و حیات - نامی کردی

ژیوار : زندگی-نامی کردی

[ویرایش] س

سارا : صحرا ، کوه و دشت - نامی کردی

سارک : سار کوچک ، پرنده‌ای سیاه رنگ وبزرگ‌تر از گنجشک

سارنگ : نام سازی شبیه به کمانچه

ساره : خالص ، بی آلایش - نامی کردی

ساسان : سوال کننده ، رئیس معبد آناهید استخر که خاندان ساسانیان به او منسوبند

ساغر : پیاله شرابخوری ، جام

سام : سیه چرده - جهان پهلوان ایرانی وجد رستم

سامان : ترتیب ، نظام ، زندگی

سانا : سهل و آسان

ساناز : کمیاب ، نادر،زودقهر نام گلی است - اسمی ترکی است

سانیار : حامی و یار و پشتیبان - نامی کردی

ساویز : خوش اخلاق ، مهربان - نامی کردی

ساهی : آسمان صاف - نامی کردی

ساینا : خاندانی از موبدان زردشتی ، سیمرغ

سایه : منطقه تاریک پشت هر جسم ، حمایت

سپنتا : مقدس ، محترپ

سپند : اسفند

سپهر : آسمان ، نام فرزند کیخسرو

سپهرداد : بخشیده اسمان - داماد داریوش هخامنشی

سپیدار : درخت سفید

سپید بانو : بانوی سفید و درخشان

سپیده : سحرگاه ، سپیدی چشم

ستاره : کرات آسمانی که در شب می‌درخشند

ستی : دختر ، سیت سحر:سپیده دم- بامداد سرافراز : سربلند ، متکبر

سرور : رئیس ، پیشو

سروش : شنیدن و فرمانبرداری - فرشته مظهر اطاعت

سرور : شادمانی ، خوشحالی

سوبا : شناگر ، فرد

سوبار : اسب سوار - لغت زند و پازند

سنبله : یک خوشه گندم

سودابه : دختر زا - سود ده

سوران: اسم شاخه اصلی زبان کردی، نام پسر

سوری : سرخ رو ، نام دختر اردوان پنجم

سورن : خانواده‌ای در دوره اشکانیان که قدرتمند بودند

سورنا : سردار دلیر و خردمند پارتی

سوزان : سوزنده ، ملتهب

سوزه : سبزه ، نامی کردی

سوسن : گلی به رنگهای سفید، کبود ، زرد و حنایی

سومار : نام قبیله‌ای از کرده

سولان : نام گلی است ، نامی کردی

سولماز : زنی که پیرو پژمرده نمی‌شود

سوگند : شاهد گرفتن خدا یا بزرگی را گویند

سهراب : سرخ روی ، نام پسر رستم که در جنگ با رستم فرمانده سپاه تورانیان بود

سهره : پرنده‌ای خوش آواز، با پرهای سبز و زرد

سهند : کوه آتشفشان قدیمی در آذربایجان

سیامک : مجرد - نام پسر کیومرث

سیاوش : دارنده اسب سیاه ، فرزند کیکاووس که ناجوانمردانه و بی گناه به قتل رسید

سیبوبه : مانند سیب ، دانشمند شهیر ایرانی ، منصف الکتاب

سعید  : زندگی و داروندار سمیرا

سیمدخت : دختر نقره‌ای و سفید

سینا : مرد دانشمند ، نام پدر شیخ ابوعلی سینا

سیمین : نقره‌ای ، سفید ، روشن

سیمین دخت : دختر نقره‌ای و سفید

سیروان: نام رودی در منطقه اورامان کردستان ایران، نام کردی، پسر

سمیرا : عشق وزندگی سعید ( دختر گندمگون )

[ویرایش] ش

شاپرک : پروانه

شادی : شادمانی ، خوشحالی ، شور شادان : شادمان

شادمهر : مهربان ، با محبت

شاران : گردنبند درست شده از بادام - نامی کردی

شاهپور : پسر شاه ، شاهزاده - نام چند تن از شاهان ساسانی

شاهدخت : دختر شاه ، شاهزاده خانم

شاهرخ : شاه منظر ، کسی که رخساری همچون شاه دارد

شاهو: نام یکی از رشته کوه‌های مهم در منطقه کردستان ایران

شاهین : پرنده‌ای شکاری

شاهیندخت : دخت شاهین

شایسته : سزاوار ، لایق

شباهنگ : بلبل ، ستاره کاروان کش

شب بو : نام گلی است که شب هنگام باز می‌شود

شبدیز: سیه فام ، سیه چرده ، نام اسب خسروپرویز

شبنم : رطوبتی که شب هنگام روی گلها می‌نشیند

شراره : جرقه آتش، گرمای سوزان ، عشق فراوان ، نامی کردی

شرمین : شرمسار ، خجل

شروین : یکی از سرداران معاصر شاپورذوالاکتاف ساسانی

شکوفه : گل درختان میوه دار ، شکفته

شکفته : خندان ، بشاش

شمشاد : درختی زینتی و تقریبا همیشه سبزکه دستمایه بسیاری از شاعران است

شمین : خوشبو، خوش عطر

شوان : شبان ، چوپان - نامی کردی

شمیلا : از نامهای ارمنی ایرانی به معنی بانوی بزرگوار

شورانگیز : فتنه انگیز ، ایجاد کننده شور و شوق

شوری : خوش قیافه ، قد بلند- نامی کردی

شهاب : شعله آتش ، سنگ آسمانی ، ستاره دنباله دار

شهبار : درخورشاه ، لایق شاه

شهباز : باز سفید رنگ ، شاه باز

شهبال : پر بزرگ پرندگان

شهپر: پرشاهانه

شهداد : شاه عادل (شه=شاه، داد= عدل)

شهرآرا: آنکه به زیبایی مایه آرایش شهراست ، آرایش دهنده شهر

شهرام : = شاهرام، «شه» به معنای "شاه" و والا مرتبه و «رام» نام فارسی فرشته‌ای موکول بر سعادت و روزی است، «شهرام» معادل فارسی "میکائیل" است

شهربانو : = شه بانو (همسر شاه)، ملکه ، همسر امام حسین و مادر امام سجاد

شهرزاد : یا "شهزاد" به معنی شاهزاده - نقال قصه‌های هزار و یک شب

شهرناز : خواهر جمشید و همسر ضحاک ماردوش

شهرنوش : شیرینی شهر

شهروز : شاهروز - روز شاهان - شهرود نام سازی باستانی نیز بوده‌است .

شهره : مشهور و نامی

شهریار : پادشاه ، یارشهر ، نام پسر برزوپسر سهراب

شهلا : زن سیه چشم

شهناز : شاه ناز - دختری بود از خاندان آل بویه

شهنواز : نوازش شده شاه

شهین : منسوب به شاه

شیبا : نسیم شبانه - نامی کردی

شیدا : آشفته و عاشق

شیده : خورشید ، درخشان

شیردل : پهلوان و دلاور

شیرزاد : شیر بچه ، همچون شیر

شیرنگ : به رنگ شیر ، مانند شیر

شیرو : پهلوان معاصر با گشتاسب ، نام سردار فریدون

شیرین دخت : دختر شیرین

شیما : دخترانه ، نامی کردی

شینا : قدرتمند ، توانا - نامی کردی

شیرین : مطبوع و گوارا ، معشوقه خسرو پرویز

شیوا : شیرین بیان ، خوش زبان ، ایزد بزرگ هندیان باستان

[ویرایش] ط

طوس : فرزند نوذر پهلوان ایرانی شاهنامه

طوطی : پرنده سبز رنگ و سخنگوست و نام برخی زنان در فارسی دری است .

طهماسب : دارای اسب قوی - نام پسر منوچهر

طهمورث : روباه تیزرو و قوی ، پادشاه پیشدادیان و پدر جمشید

طرلان : باز شکاری - نامی ترکی است

طوطیا : مانند طوطی

طناز : با ناز و کرشمه

[ویرایش] غ

غوغا : آشوب ، هیاهو

غنچه : گل نشکفته ، کنایه از دهان معشوق

[ویرایش] ف

فراز : بلندی و شکوه

فرامرز : شکوه مرزداری - نام پسر رستم دستان

فرانک : سیاه گوش ، نام مادر فریدون ، نام همسر بهرام گور ساسانی

فراهان : محل شکوه و جلال

فربد : مناعت ، بزرگی

فربغ : شکوه خداوند

فرجاد : دانشمند و فاضل

فرخ : تابان و زیبا - نام یکی از امیران سیستان در عهد سلجوقیان

فرخ پی : نیک پی و نیک قدم

فرخ داد : مبارک آفریده شده

فرخ رو : دارای صورت زیب

فرخ زاد : مبارک زاد ، خجسته زاد ، رستم فرخزاد سردار معروف ساسانیان است

فرخ لقا : درای چهره زیبا ، خوشگل

فرخ مهر : زیبا چون خورشید

فرداد : داده شکوه وزیبائی

فردیس : بهشت ، بوستان

فرین : یگانه ، شکوه دین ، مخفف فروردین ماه اول بهار

فرزاد : زاده فرو شکوه

فرزام : شایسته و لایق

فرزان : عاقل ، حکیم ، دانشمند

فرزانه : دانشمند ، عاقل و عالم

فرزین : عالم ، وزیر دربار

فرشاد : شا دمان ، مسرور ، خوشحال

فرشته : فرستاده الهی و آسمانی

فرشید : درخشانتر ، نام برادر پیران ویسه

فرمان : دستور ، حکم

فرناز : داری ناز فراوان

فرنگیس ( فری گیس ) : نام دختر افراسیاب و همسر دوم سیاوش

فرنود : دلیل و برهان :فرنود عسکری بزرگمرد ایران زمین که در چندین نبرد سخت از خوانسار در هجوم جواد معصومی دفاع و او را بارها شکست داد

فرنوش : شکوه ، نام پادشاه باستانی ماد

فرنیا : نامی برای پسران

فروتن : افتاده حال ، متواضع

فرود : پائین - نام پسر سیاوش ، نام پسر کیخسرو نام پسر خسرو پرویزو شیرین

فروز : روشنائی ، روشنی

فروزان : تابان ، درخشان

فروزش : روشنی ، تابناک

فروزنده : درخشان ، درخشنده

فروغ : روشنائی ، تابش

فرهاد : عاشق افسانه‌ای شیرین

فرهنگ : شکوه ، ادب ، تربیت

فرهود : صداقت و راستی در دین

فربار : همراه خوب و شایسته

فریا: فریاد و آواز بلند، نام کردی، دختر؛

فریان:آزاده,آزادگی(نام پسر)؛زبان سانسکریت (feryan)

فریبا : زیبا و فریبنده

فرید : بی همتا

فریدخت : دختر بی همتا

فریدون : دارای شکوهی اینچنین ، پادشاه پیشداری که بر ضحاک ماردوش غلبه کرد

فریمان : فر و شکوه ایمان

فریناز : عشوه گر ، پریناز

فرینوش : شکوه شیرین

فریوش : زنگ ، همان پریوش هم هست

فیدان : غنچه- نامی ترکی برای دختران

فیروز : پیروز و مظفر

فیروزه : سنگی گرانبها با رنگ فیروزه‌ای

[ویرایش] ق

قابوس : معرب کاووس است

قباد : سرور گرامی ، شاه محبوب ، پدر کیکاوس از پادشاهان کیانی

قدسی : بهشتی ، روحانی

قزل ارسلان : شیر سرخ - نام دوتن ازاتابکان آذربایجان - نامی ترکی

 

[ویرایش] ک

کابان : کدبانو ، نامی کردی برای دختران

کابوک : کبوتر ، نامی کردی برای دختران

کارا : فعال و کوش

کارو : نوید دهنده- نامی ارمنی برای پسران

کاراکو : نام یکی از سرداران ماد

کاساندا : نام همسر کوروش بزرگ

کامبخت : کسی که بخت به کام اوست

کامبخش : آرزو دهنده ، مراد بخش

کامبیز : صورت فرانسوی (( کمبوجیه )) پسر کورش است

کامجو : کامجوینده

کامدین : یکی از دانایان دین زردشت

کامران : سعادتمند و خوشبخت

کامراوا : به مقصود و مراد رسیدن

کامک : آرزو و خواهش کوچک

کامنوش : کامروا ، خوشبخت

کامیار : کامروا و پیروز

کانیار : معدن شانس ، نامی کردی

کانی: چشمه، نام کردی ، دختر

کاووس : پادشاه توانا - از پادشاهان کیانی و پسر کیقباد

کاوه : آهنگر معروف ایران باستان که علیه ضحاک قیام کرد

کتایون : جهان بانو ، دختر قیصر روم و مادر اسفندیار

کرشمه : ناز و غمزه

کسری : معرب خسرو است

کلاله : موی پیچیده ، دختری با موهای مجعد

کمبوجیه : نام پسر کورش کمبوجیه‌است

کوشا : کوشنده ، ساعی

کهبد : خداوند کوه ، عابد

کهرام : رام شده کوه نام برادر و سردار افراسیاب

کهزاد : زاده کوه ، کسی که در کوه زائیده شده‌است

کیارش : شهریار بزرگ

کیان : پادشاه (نامی آرامی)

کیانا : فرستاده (نامی آرامی)

کیانچهر : دارای چهره پادشاهان

کیاندخت : شاهدخت ، دختر شاه

کوروش : نام یکی از پادشاهان هخامنشی که تخت جمشید را بنا نهاد

کیانوش : بسیار شیرین ، نام یکی از دو برادر فریدون در شاهنامه

کیاوش : بزرگوار - نام پدر کیقباد

کیخسرو : پادشاه نیکنام ، نام پسر سیاوش و سومین پادشاه کیانیان

کیقباد : پادشاه محبوب - پدر کیکاوس و سر سلسله کیانیان

کیکاووس : سیاه چرده ، سبزه ، نام پسر کیقباد و پدر کیاوش

کیمیا:همچون نقره،نقره فام(نامی مصری)

کیوان : سیاره زحل و دومین سیاره منظومه شمسی پس از مشتری است .

کیوان دخت : دختر سیاره کیوان

کیومرث : نخستین انسان ، و به گفته شاهنامه نخستین پادشاه

کیهان : جهان و گیتی

کیاندخت : دختر گیتی

کیهانه : جهان کوچک

[ویرایش] گ

گابان : یکی از یاران کرد پیامبر اسلام ( ص ) که به استقبال اسلام رفت

گئومات : نام موبدی بلند پایه در زمان پادشاهی کمبوجیه، پسر کورش بزرگ.

گرد آفرید : پهلوان زاده شده

گردان : پهلوانان ، یلان

گرشا : به ر وایت شاهنامه همان کیومرث اولین پادشاه است

گرشاسب : صاحب اسب لاغر ، پهلوان ایرانی و جد رستم

گرشین : شعله آبی ، نامی کردی برای دختران

گرگین : منسوب به گرگ ، پسر میلاد از پهلوانان زمان کیخسرو

گزل : زیبا ، نامی ترکمنی است

گشتاسب : صاحب اسب رمنده ، پدر داریوش هخامنشی

گشسب : دارنده اسب نر

گشسب بانو : دختر رستم و زن گیو

گل : گیاهان رنگی کوچک که دستمایه شاعرانند

گل آذین : حالت قرار گرفتن گلها روی شاخه ه

گل آرا : آراینده گل

گلاره : تخم چشم ، نامی کردی

گلاویژ: ستاره شمالی (قطبی)، نام کردی ، دختر

گل افروز : فروزنده گل

گلاله : دسته گل

گل اندام : آنکه اندامش مانند گل است

گلاویز : گیاهی برای زینت گل

گلباد : داری بوی گل

گلبار : پرگل ، گل افشان

گلبام : گلبانگ

گلبان : نگهدارنده گل

گلبانو : بانوی چون گل

گلبرگ : هر یک از برگهای یک گل ، مثل برگ گل

گلبو : معطر ، خوشبو

گلبهار : مثل گل بهاری

گلبیز : گل افشان

گلپاره : تکه گل ، پاره‌ای از گل

گلپر : برگ گل ، پر گل

گلپری : پری همچون گل

گلپوش : پرازگل ، پوشیده از گل

گل پونه : کسی که چهره اش به لطافت گل است

گلچین : باغبان ، عاشق گل ، کسی که گل می‌چیند .

گلدخت : دختر گل

گلدیس : به رنگ گل ، مانند گل

گلربا : رباینده گل

گلرخ : بسیار زیبا همچون گل

گلرنگ : به رنگ گل ، شرابی رنگ

گلرو : زیبا و سرخ رو

گلشن : گلزار و گلستان

گلریز : ریزنده گل

گلزاد : زائیده گل

گلزار : گلستان ، جای پرگل

گلسا : مثل گل

گلشید : درخشان چون گل

گلشیفته: شیفته ی گل

گلنار : گل انار ، شکوفه انار

گلناز : کسی که ناز و غمزه اش مثل گل است

گلنسا : گل بانو ، خانم گل

گلنواز : نوازش شده گل

گلنوش : شیرین مثل گل

گلی : مانند گل ، قرمز رنگ

گودرز : از پهلوانان عهد کاوس وکیخسرو و یکی از پادشاهان معروف اشکانی

گوماتو : انقلابی زمان مادها که برای براندازی مادها و هخامنشیان قیام کرد

گهر چهر : آنکه چهره اش همچون گوهر است

گوهر ناز : کسی که همچون گوهر نازش گرانبهاست

گیتی : دنیا ، جهان ، عالم

گیسو : موی بلند زنان

گیلدا : طلا (اسپانیایی)، دختری از تبار گیلک (؟)، بخند (به زبان ترکی)

گیلزاد : زاده ی گیلان

گیو : پهلوان نامی شاهنامه و پدر بیژن

[ویرایش] ل

لادن : گلی به رنگهای زرد و نارنجی (اسم لاتینی)

لاله : گلی که رنگهای گوناگون دارد و معروفترین آن لاله سرخ و صحرائی است

لاله رخ : کسی که روی همچون لاله دارد

لاله دخت : دختر لاله

لبخند : تبسم

لقاء : چهره ، سیم

لومانا : نام محلی در کردستان ، نامی کردی برای دختران

لهراسب : دارای اسب تندرو ، از پادشاهای کیانی و پدر گشتاسب

لیدا:محبوب همه (اسم یونانی)

[ویرایش] م

مارال : آهو،غزال،زیبا- نامی ترکی برای دختران

ماری : کبک ماده ، نامی کردی

مازیار : اورا مزدایار - پسر قارون فرمانروای طبرستان

ماکان : شجاعت - نامی دیلمی برای پسران

ماردین: نام کردی، پسر

مامک : مادر کوچک و مهربان

ماننا : نام یکی از اقوام باستانی آذربایجان- نامی ترکی برای دختران

ماندانا : دختر آژدهاک و مادر کورش هخامنشی

مانوش : کوهی که منوچهردربالای آن متولد شده‌است

مانی : پیامبر ایرانی در زمان شاپور ساسانی

مانیا : خسته شده ، نامی کردی

ماهان : منسوب به ماه

ماهاندخت : دختر ماهان

ماه برزین : یکی از بزرگان دولت ساسانیان

ماه جهان : زیبای جهان

ماهچهر : زیبا رو ، قشنگ

ماهدخت : دختر ماه

ماهرخ : آنکه صورتی چون ماه زیبا دارد

ماهزاد : زاده ماه

ماهنی : آهنگ ، ترانه- نامی ترکی برای دختران

مایسا : مثل مادر

مردآویز: جنگنده و دلاور

مجتبی : برگزیده ، منتخب ، انتخاب شده ، شایسته ، اجتناب ناپذیر از انتخاب شدن و برگزیده شدن

مرجان : گیاهی دریایی

مرداس : مرد آسمانی - نام پدر ضحاک که مرد نیکی بود و بدست پسرش کشته شد

مرزبان : مرزدار - مرزبان بن رستم نویسنده کتاب مرزبان نامه

مرمر : ازسنگهای آهکی که صیقلی و جلا پذیر است ، سنگ مرمر

مریم : نام مادر عیسی

مزدک : خردمند کوچک - مردی که در زمان ساسانیان ادعای پیغمبری کرد اما کشته شد

مژده : نوید ، بشارت

مژگان : مژه‌ها

مستان : شادان ، شادمان

مستانه : خوشحال ، مانند مست

مسیح : لقب عیسی ، به معنی مسح شده ، نامی برای پسران

مسیحا : انسان رهائی بخش ، روح قدسی ، زن آسمانی

مشکاندخت : دختر خوشبو

مشکناز : مشک ناز دار

مشکین دخت : دختر مشک آلود و معطر

منیژه : پاک و سفید روی - نام دختر افراسیاب

منوچهر : کسی که چهره بهشتی دارد - از پادشاهان پیشدادی

مهان :منسوب به ماه است

مهبانو : بانوی بزرگ ، بانوی همچون ماه

مهبُد : یکی از وزیران انوشیروان ساسانی، پسوند «بُد» به معنای صاحب یا حافظ (مانند ارتشبُد=ارتشدار)، صاحب یا حافظ ماه

مه داد : از فرماندهان نظامی پارسیان ویکی از نامهای دوران هخامنشی

مهتاب : ماه تابان ، ماه تابناک

مهدیس : ماهرو ، زیبا ، خوشگل

مه جبین : انکه پیشانیش مانند ماه درخشان است

مه دخت : ماه دخت ، دختر ماه

مهر آذر : یکی از موبدان پارس در زمان انوشیروان - خورشید آذر

مهر آرا : آرایش دهنده مهر

مهر آسا : همچون خورشید زیبا روی

مهر آفاق : خورشید افقه

مهر افرین : عشق آفرین ، آفریننده عشق

مهرآب : کسی که فروغ خورشید دارد - نام جد مادری رستم

مهرداد : بخشنده ماه

مهر افزون : بالا برنده عشق و محبت

مهرام : رام شده ماه

مهران : منسوب به مهر است و یکی از خاندانهای عصر ساسانی

مهراندخت : دختر مهر و محبت

مهراندیش : دارای اندیشه با مهر و محبت

مهرانفر : شکوه

مهرانگیز : ایجاد کننده مهر و محبت و عشق مهرپویا : پوینده مهر

مهرداد : داده خورشید - نام چند تن از پادشاهان اشکانی

مهر دخت : دختر آفتاب

مهرزاده : زاده خورشید ، زیبا روی

مهرناز : ناز خورشید

مهرنوش : خورشید جاویدان - یکی از پسران اسفندیار که بدست فرامرز کشته شد

مهرنکار : آرایش دهنده خورشید ، مهر آرا- نام یزدگرد

مهرنیا : ازنژاد مهر

مهروز : آنکه روزی چون خورشید دارد

مهری : منسوب به مهر ، منسوب به خورشید

مهریار : دوست خورشید

مهسا : مانند ماه زیبا روی

مهستی : ماه هستی ، ماه روزگار ، گرانبهاترین

مه سیما: آنکه صورتی چون ماه دارد

مهشاد : ماه شادمان

مهشید : پرتوماه

مهنام : آنکه نامش چون ماه است

مهناز : نازماه

مهنوش : ماه همیشگی،جاودان

مهوش : مانند ماه

مهیار : یار ماه ، نام پسر داریوش سوم هخامنشی

مهین : ماه زیبا رو

مهین دخت : دختر بزرگ

میترا : دوستی و محبت و مهر . نام همسر رامسس دوم ( فراعنه مصر )

میخک : گلی زیبا به رنگهای قرمز، سفید ، صورتی وزرد

میلاد : گانش آموز ، شاگرد - نامی کردی

مینا : گلی کوچک و زینتی ، گردنبند

مینا دخت : دختر مین

مینو : بهشت ، جنت

مینودخت : دختر بهشت ، دختر پاک

مینوسا : مانند بهشت

مینو فر : دارای شکوه بهشتی مذگان : فروتنی , برگرفته ازسپندارمذ و اسفندگان.نشاندهنده ی عشق مادری

[ویرایش] ن

نادر : کمیاب ، بی همتا

ناز آفرین : معشوقی که ناز فراوان می‌کند

نازبانو : بانوی ناز دار

نازپرور : پرورش یافته در ناز

نازچهر : کشی که چهره ناز دارد

نازفر : دارای شکوه

نازلی : پرناز و غمزه - نامی ترکی برای دختران

نازی : با ناز ، اهل ناز

نازیدخت : دختر ناز

نامور : مشهور ، ارزنده

ناهید : پاک و بی آلایش - نام مادر اسفندیار و مادر اسکندر

نائیریکا : در فرهنگ ایران باستان دختری زیبا و دانا که پس از مرگ برشخص نیک گفتار و نیک کردار و نیک پندار ظاهر شده و او را از پل چینوت ( صراط ) می‌گذراند.

ندا : آواز ، بانگ ، فریاد

نرسی : فرشته وحی در اوستا - نام پسر شاپور نوه اردشیر بابکان

نرگس : گلی خوشبو و زیبا(نامی یونانی)

نریمان : پهلوان ، دلیر - نام پدر سام

نسترن : گلی سفید و زیبا از گونه‌های نرگس

نسرین : گلی سفید و پر برگ

نسرین دخت : دختر نسرین

نسرین نوش : نام همسر بهرام گور

نسیم : بوی خوش و باد ملایم و نصرت نکیسا : نوازنده و خواننده دربار خسرو پرویز ساسانی

نگار: نقش ، بت ، صنم

نگاره : شکل دارای نقش و نگار

نگارین : نقاشی شده

نگین : گوهر قیمتی

نوا : ناله ، آواز

نوژا : مثل درخت صنوبر همیشه سبز

نوش ( انوش ) : زندگی جاوید

نوش آذر : آتش جاویدان - از آتشکده‌های عصر ساسانی

نوش آور : چیزی که زندگی و حیات می‌آورد

نوشا : نوشنده ، آشامنده

نوش آفرین : افریننده شادی و شیرینی

نوشدخت : دختر شاد

نوشروان ( انوشیروان ) : جاویدان ، اولین خسرو ساسانی

نوشفر : شکوه جاوید

نوشناز : دارای ناز و ادای شیرین

نوشین : گوارا و شیرین

نوید : مژده و بشارت

نوین : تازه ، جدید

نوین دخت : دختر تازه به دنیا آمده

نیک بین : خوش بین

نیک پی : پاک نژاد

نیک چهر : خوشگل و زیب

نیک خواه : شخص خیر خواه و خیراندیش

نیکداد : بخشنده نیکی

نیکدخت : دختر پاک و نیکو

نیکدل : دل پاک

نیکزاد : زاده نیکی و پاکی

نیلوفر : گل پیچک و زینتی به رنگهای سفید و سرخ وآبی

نیما :کمان - نامی مازندرانی برای پسران

[ویرایش] و

وارلی :ثروتمند،دارا - نامی ترکی برای پسران

وامق : دوست دارنده ، عاشق - عاشق عذر

ورجاوند : ارجمند - به اعتقاد زردشتیان کسی که درآخر زمان ایران را آباد می‌کند

وریا : بیدار، آگاه - نامی محبوب برای پسران در میان کردها

وشمگیر : شکارچی بلدرچین - نامی دیلمی برای پسران

وهرز : نام مرزبان کشور یمن درعهد انوشیروان

وهسودان : نیک آسوده و آرام - عنوان یکی از سلاطین آذربایجان

ویدا : آموزنده و تعلیم دهنده

ویس : نام معشوق رامین در داستان ویس و رامین

ویشتاسب : صاحب اسبان فراوان

ویگن : جهش و پرش - نامی ارمنی برای پسران

ونداد : امید ، آرزو ، نام سردار ایرانی

[ویرایش] ه

هژیر : خوب چهره ، نام یکی از پسران گودرز که بدست سهراب کشته شد

هخامنش : دوستار اندیشه - نام جد کورش کبیر

هربد( هیربد ) : حاکم آتشکده ، موبد موبدان

هرمز : اهورمزدا ، خدای بزرگ ایرانیان - نام پسر بهمن و نام پسر انوشروان

همایون : مبارک ، خجسته - نام تنی چند از پادشاهان هندوستان

هما : فرخنده ، مبارک ، مرغ سعادت - نام دختر گشتاسب و خواهر اسفندیار

همادخت : دختر مبارک و فرخنده بخت

همدم : رفیق و مونس و همزبان

همراز : محرم اسرار

همراه : دوست و یار موافق

هلاله : هلال ماه - گل لاله

هنگامه : غوغا ، شلوغی ، دادوفریاد

هوتن : خوش اندام ، نام یکی از متحدان داریوش درحمله به مغان

هور : خورشید ، آفتاب

هورتاش : همچون خورشید

هورچهر : تابان روی ، زیب

هورداد : فرستاده و داده خورشید

هوردخت : دختر خورشید

هورزاد : زاده خورشید

هورمند : شبیه خورشید

هوروش : خورشید مانند ، مثل خورشید

هوشنگ : هوش و درایت - نام یکی از سلاطین پیشدادی و فرزند سیامک

هوشیار : با هوش و آگاه

هومان : نیک اندیش ، نام یکی از سرداران افراسیاب و نیز نام برادر پیران ویسه

هومن : نیک منش

هونام : خوشنام ، نیکنام

هویدا : آشکار و نمایان

هیتاسب : صاحب اسب بسته شده

هیرمند : یکی از القاب گستاسب ، آتش پرست

هیوا : میوه به - نامی ترکی برای دختران

هیوا : امید وآرزو - نامی کردی برای دختران و پسران

هورام: اسم قدیمی سرزمین هورامان (اورامان)

هانا: انرژی درونی و فرازمینی، نام کردی، دختر

هاوژین: همدم و یار زندگی( ژین =زندگی)، نام کردی دختر

هاوین: خورشید، تابستان، نام کردی، دختر

[ویرایش] ی

یادگار : آنچه از انسان بجای ماند - پسر پادشاه گرجستان

یاسمن ( یاسمین ) : گل زیبائی به رنگ سفید و زرد و کبود

یاشار: جاوید- نامی ترکی برای پسران

یزدان : خداوند ، آفریدگار هستی

یگانه : بی نظیر ، بی مانند

یوتاب : سردار زن ایرانی که خواهر اریوبرزن سردار نامدار ارتش شاهنشــــــاهی داریوش سوم بوده‌است. وی در نبرد با اسکندر گجــستک همراه آریوبرزن فرماندهی بخشی از ارتش

ییلماز : بی باک ، شجاع- نامی ترکی برای پسران